مرسانا طلامرسانا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 21 روز سن داره
پیوند عشقمانپیوند عشقمان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
قند عسل ماقند عسل ما، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

♥ مرسانای عزیزم ♥

عشقم مرسانا

نوروز سال 1394

عزیزم عیدت مبارک امیدوارم همیشه سالم و خوش و خرم باشی عید امسال اولین عید نوروز زندگیت بابا رفته چین و پیشمون نیست اما چند روز دیگه برمیگرده. 
2 فروردين 1394

ده ماهه شدم

عزیزم یک ماه دیگر گذشت و خدا را شکر میکنم بخاطر تمام داشتنیهایم.    امروز ده ماهت تموم شد.  پس کی می خوای قدم برداری و راه بری . این مدت خیلی اتفاقا افتاد خیلی جاها رفتیم.  جم، عسلویه خونه عمه ای  که واسه تو اولین مسافرت راه دور بود.     
9 اسفند 1393

گل مامانش

مرسانا طلا این روزا همش تمایل به فعالیت و بیرون رفتن و جلب توجه با حرکات جدیدش داره. حالا کمکم داره مهارت ایستادن رو تمرین میکنه. عزیزم وقتی یه صدای آهنگین بشنوه سرسری میکنه. راستی در حالت نشسته خودشو به جلو پرت می کنه و وقتی ذوقش میکنیم هیچ تکرار میکنه و می خنده. وقتی جیغ میزنه دلت میخواد بخوریش. اما خیلی به من وابسته شده. چون بیشتر باهم تنهاييم.  ...
5 بهمن 1393

گل مامان پژمرده نشه

واقعا چرا باید نی نی ها مریض شن. :-(  درست از شبی که از مهمونی برگشتیم تو حالت بد بود و همش گریه می کردی به نظرم بخاطر یه کم غذای سفره بود که بهت دادم، بمیرم چه اشتباهی کردم!   کلی مامانو ترسوندی عمرم. بردیمت پیش دکتر چند تا شربت بهت داد. خدارو شکر الان خیلی بهتری و گریه هاتم کم شده.    بقیه در ادامه مطلب  ...
25 دی 1393

هستی من

    ممنون از تمام دوستانی که برام نظرشونو ميذارن   خیلی ها سوال کردن مرسانا به چه معنیه؟  مرسانا: یعنی هدیه خدا     ...
21 دی 1393

عروسک مامان خیلی بازیگوش شده

عروسکم گلدونه مامان و بابا ؛الان دیگه واسه خودت 8 ماه و 8 روزه شدی. هر روز کل خونه رو می گردی و می خوای از همه چیز سر در بیاری. کشو ها رو باز می کنی و هرچی توش باشه خالی می کنی و منم که میترسم دستت لای کشو ها بمونه یه سره دنبالتم. یا از میز بالا میری همش می ترسم که زمین بخوری واسه همین بیشتر وقتا کنارتم. نگران کارای خونه هم هستم واسه همین وقتی خوابی باید به کارام برسم. صبحام که زودتر از همه از خواب بیدار می شی، خیلی سحر خیزی و من با کوچکترین صدای تو باید سریع از گهواره بیارمت بیرون چون می خوای خودت پاشی چند وقته که یه ذره لوس شدی و تا من از جلو چشمات دور میشم یه گریه ای میکنی که خدا میدونه , همه صورتت میشه اشک و منم نمید...
18 دی 1393